یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

51. ترو به علی زودتر پیشرفت کن تکنولوژی جان !

کاش مرحله ی بعدی پیشرفت بشر، ساختن یه دستگاه یا نرم افزاری باشه که بتونیم باهاش "بو" و "عطر" رو ذخیره کنیم و با دیگران به اشتراک بذاریم . دقت کنید ... "شِیر" نکنیم ... به اشتراک بذاریم !
بله ... داشتم می گفتم ... کاش بشه یه روزی بو رو هم توی گوشی هامون نگه داریم ... مثل آهنگا ... باهاشون خاطره بسازیم و هرشب استشمامشون کنیم و حالا بسته به خاطره ای که باهاشون داریم ، بالشت به بغل گریه کنیم ، یا یه لبخند بزنیم و چشمونو ببندیم و یادمون بیاد که چه خاطره ی قشنگی کنج ذهنمون داریم !

دلم می خواست بوی کثافت بغضمو که هفت ماه پیش تو کوچه پس کوچه های میدون توحید ، دویید تو گلومو نگه دارم ... دلم می خواست بوی اشکای ساعت 12 شب تو اتوبان نیایشو نگه دارم ... دلم می خواست بوی اولین سیگارِ روی پشت بومِ خونه ی ماری رو که با بوی گوهِ غم و اشک قاطی شده بودو نگه دارم ... نگه دارم و هرشب برای خودم تکرارش کنم . تکرارش کنم که یادم نره یه "اون" ای هست توی این شهر که مال من نیست ... که مال منم نمیشه ... که تو هیچ کتاب و قانونی نیمده اما خب ، من که می دونم داشتنش حروم تر از نزوله ! کاش بوی اون شبای پیاده تو ولیعصر رو نگه می داشتم ... ذخیره ش می کردم که هروقت خواستم بگم "آآآآآخ ... ولیغصر عاااالیه" برای خودم تکرارش کنم و یادم بیاد که ولیعصر هم میتونه جهنم باشه اگه "اون"ی که باید نباشه !

کاش تکنولوژی پیشرفت کنه ... کاش بتونم بوی غروبای خونه ی مامان بزرگه رو ذخیره کنم و بفرستم واس خواهربزرگه که یه وقت دلش هوای غروبای دورهم بودنمونو نکنه . کاش تکنولوژی پیشرفت کنه که دیگه هیچ وقت واس این که خواهر بزرگه بوی بچه ها رو میده ، دلم تنگ نشه . کاش بتونم بوی قرمه سبزی که الان پیچیده توی خونه رو نگه دارم ... کاش یه روزی بیاد که هروقت و هرجا که دلم گرفت بوی چایی دارچینای مامانو برای خودم بذارم و یادم بیاد که تنها نیستم ... که یکی هست که هرچه قدرم بد بشم بازم واسم چایی دارچین و یه آغوش باز داره .
کاش زودتر تکنولوژی پیشرفت کنه .


نظرات 2 + ارسال نظر

دارم فکر می‌کنم به سال‌های قبل. به اینکه چقدر زود قد کشیدی و اندوهت روز به روز بزرگتر شد.

کرگدن :((

Mohamad 29 دی 1394 ساعت 19:55 http://alamtu94.blogfa.com

همون جوری کن قدیم کسی فکر نمیکرد یه دستگاه کوچکی بیاد که با اون از این سر دنیا با اون سر دنیا حرف زد شاید یه روزی به اون تکنولوژی هم برسیم
فکرش رو بکن مزه اولین غذای مشترک با اولین دیدار به همراه بوی عطری که در اون لحظه فضا رو پر کرده ذخیره بشه و هر لحظه که دلت تنگ شد نگاش کنی، بوش کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد