یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

74. بیداری ؟

برایش نوشتم "بیداری؟" و قبل از این که ارسالش کنم ، پاکش کردم .

چه فرقی داشت که خواب باشد یا بیدار ؟ وقتی حرف‌هایی هست که در آخر باید توی گلویت فشرده‌شان کنی و از گوشه‌‌ی چشم‌هایت بفرستی بیرون ، وقتی دوستت دارم"هایی هست که نمی‌توانی و نباید بگویی ، وقتی درد خود اوست و تو درمان می‌خواهی ... چه فرقی می‌کند بیدار باشد یا نه ؟

آدمی که خودش را به خواب می‌زند و "دوستت دارم" نقش بسته توی چشم‌ها را نمی‌خواند ، آدمی که خودش را به خواب می‌زند و حسِ گرم عشق را از پشت "بیداری؟" نمی‌خواند ، باز یا بسته بودن چشم‌هایش فرقی ندارد .

او چه بیدار و چه خواب ، در رویای جهالتش دست دختری را می‌گیرد که من نیستم ، لب‌های دختری را می‌بوسد که من نیستم و زندگی را از سر می‌گیرد که شریکش من نیستم .

باید عادت کنم . باید به خواب بودنش عادت کنم . باید به "مرد زندگی دیگری" بودنش عادت کنم . باید شماره‌ی لعنتی اش را پاک کنم . باید مثل همیشه بگذارم و بگذرم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد