یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

5. امان از خواب های نصفه


نشسته بود پشت پیانو اش.پشت همان پیانوی قهوه ای که چند سال پیش به آن چوب حراج زد و از آن به بعد هم دیگر هیچ وقت،هیج کس،ندید که پشت پیانویی بشیند ...
نشسته بود پشت همان پیانوی قهوه ای ... ایستاده بودم رو به روی پنجره ی بلند آشپزخانه ... سرش را برگرداند سمتم و لبخند زد . درست همان لبخندی که سال ها پیش،قبل از فروش پیانو زده بود.همه چیز داشت تکرار می شد ... با لبخند قدیمی اش ، زیر لب گفت "بلاخره اونی که دوست داشتی رو یاد گرفتم" . بدون مکث ، نگاهش را دوخت روی کلاویه ها ... نمیتوانستم دقیق نگاهش کنم ... نور پنجره ی آشپزخانه چشمم را میزد ... نمیشد دقیق و جزء جزء صورتش را ببینم ... تنها سایه ای بود،پشت به من،با حرکت تند دست هایش .
مون لایت را که شروع کرد ، دیگر همان سایه را هم دقیق نمی دیدم ... 3 دقیقه ی مون لایت ، به اندازه ی 3 ساعت کش آمد ... نشسته بود پشت همان پیانوی قهوه ای قدیمی اش و داشت بعد از این همه سال برایم مون لایت میزد،آن هم درست در همان وضعیت سال ها پیش ... درست مثل همان روزی که گفته بودم مون لایت بزن و گفته بود یاد نگرفته است ... حالا اما شده بود سایه ای پشت به من که از لرزش انگشت هایش ، بتهون زنده میشد .
به ضرب آخرش نرسیده بود ... چشم هایم از زور دردی که در کمرم می پیچید باز شد ... نگاهم که روی جای خالی پیانو ثابت ماند،یادم آمد که آخرش را کامل نزده بود ... مون لایت را با بلند ترین صدا پلی کردم ... ایستادم رو به روی پنجره ی بلند آشپزخانه،خیره به جای خالی پیانو ... امان از خواب های نصفه .

4. شاید زمان گندلف مهربانی هنوز نمرده بود

گندولف:

"سارمون باور داره که فقط قدرت زیاد میتونه جلوی اهریمنُ بگیره ، ولی من این طور فکر نمی کنم ... من فهمیدم که کارهای کوچک و ساده ی مردم معمولیِ که تاریکی رو تو حاشیه نگه میداره ... کارهای کوچکی که از روی مهربانی و عشق انجام میشه"

هابیت ها(سفر غیر منتظره)



Gandalf:

"Saruman believes that it is only great power that can hold evil in check. But that is not what I have found. I've found it is the small things, everyday deeds of ordinary folk that keeps the darkness at bay. Simple acts of kindness and love."


The Hobbit: An Unexpected Journey

3. من آدم خوبی نبودم

من آدم خوبی نبودم . هیچ وقت خوب نبودم ... این تصور بقیه بود که از من یه آدم خوب ساخت ... ولی فقط تصور بود ... یه خیال خام !
من از همون روزی دیگه خوب نبودم که وسط میدون توحید بغضم گرفت ... از همون شبی که نشستم صندلی عقب ماشین و میون حرفای بقیه، هدفون چپوندم تو گوشم و کل نیایش رو ریز ریز گریه کردم ... من از همون روزی بد شدم که آفتاب روی سرم سنگینی کرد و آسمون شب ستاره هاشو ازم گرفت . از همون روزی بد شدم که فهمیدم میشه عاشق کسی بود اما تو بغل کس دیگه ای خوابید ... از همون لحظه ای که دلم خواست پنج-شیش تا پا قرض بگیرم و به سرعت جت از همه چیز فرار کنم ... از خودم ، از حسم ، از آدمایی که نمیخواستن باشم .

درمان من فرار از خودم بود ... از خود خوبم ... من از همون لحظه ای بد شدم که از خودم فرار کردم.



2. Don't give in whithout a fight


بهش میگم ما بدبختیم ... ما بدبختایی هستیم که با کورسوی نور خوشبختی میخوان واس تلاش کردنشون انگیزه ایجاد کنن ... میگم هی خواستیم و نشد و تو دلمون گفتیم بعدا که به اون نور عظیم خوشبختی برسم فلان کارو می کنم ! اصلا از کجا معلوم که وقتی بهش میرسم هنوز انگیزه ای برای چیزایی که میخواستم داشته باشم ؟ از کجا معلوم که پیر نشده باشم ؟ حسم نمرده باشه ؟
میگه خطرناک شدی ... شبیه آدمایی که میخوان تسلیم بشن و کنار بیان ... میگه جبرجغرافیا بوده ، تقصیر تو که نیست ! میگه بجنگ ... نبینم یه وقت خسته بشی و تاریکی رو قبول کنی ... میگه تو لایق اون نوری ... نباید به این تاریکی قانع شی ...
میگم "هوم" و نگاه می کنم به سپیده های نور توی آسمون ... تاریکی شب داره به نور خوشبختی صبح نزدیک میشه ... توی دلم زمزمه می کنم "قانع نباش" که پلک هام سر میخورن رو همدیگه .

1. کوچ بلاگرها

حس کسی را دارم که بین آدم هایی رها شده است که هیچ نقطه ی مشترکی با آن ها ندارد . آدمی که بعد از سال ها دستش را گرفته اند ٬ برده اند در یک قاره ی دیگر و گفته اند از حالا به بعد تویی و این غریبه ها ... حس آدمی که دارد تلاش می کند با محیط و شخصیت های جدید اطرافش ارتباط برقرار کند در شرایطی که حتی زبان آن ها را هم نمی داند !

عوض کردن خانه ای مجازی که پنج سال تمام ٬ صاحب تمام خاطرات خوب و بدت بوده باشد سخت است . درست مثل کوچ کردن از مرزی به مرزی دیگر .

طول می کشد تا به زبان و شیوه ی وبلاگ نویسی در این جا عادت کنم .


+ پی نوشت : حس آلیس در سرزمین عجایب را دارم ... حتی درست نمیدانم چطور باید کسی را لینک کرد ! اگر میدانید لطف کنید به این بلاگر درمانده ی بی خانمان کمک کنید !