شب یلدای امسال برای من چیزی نبود جز یک تمرین . تمرین برای شبی که چندان
دور نیست . تمرینی برای شروع روزهای سخت و تنهایی های آینده .
شب یلدای
امسال من به جای هندوانه ، چمدان سرخی داشت ... به جای فال حافظ ، لیست
بلندی از مایحتاج یک سفر چند روزه . چمدان جمع میکردم و لیست کارهای مربوط
به سفرش را چک میکردم . یادش می انداختم که جوراب اضافه بردارد ... که هوای
آن جا سرد است .. که مراقب باشد ، حالا که تنهاست سرما نخورد . چمدانش را
جمع میکردم و به جای آجیل یلدا بغض قورت میدادم و یادش می انداختم که
پاسپورتش جا نماند .
زیپ چمدانش را بستم ، لباس هایش را گذاشتم روی
تختش ... لاک ناخن هایش را میزد و میگفت نگران است . با تمام کوچکی ام ،
خواهر بزرگه شده بودم و تند تند میگفتم که نگران نباشد ... که سفر های تک
نفره جذاب ترند ... که حتما خوش میگذرد ... میگفتم و به آزمون کذایی اش فکر
میکردم که باید تک و تنها در یک کشور غریب برگذارش کند . به نتیجه اش .
حرف میزدم و دلم آشوب چشم های نگرانش می شد ... با تمام کوچکی ام ، خواهر
بزرگه شده بودم . دلش را قرص میکردم و قرص میگذاشتم توی دهانم . به گوشه ی
کثیف شالش چنگ میزدم و چنگ می زدند به دلم . کیف پول پرنده دارش را جا
میدادم در کوله اش و پرنده ها در دلم بال می زدند .
یک دوستی قدیم تر ها
برایم گفته بود که خدا تغییرات بزرگ زندگی هرکس را آرام شروع میکند . آرام
آرام عادتت می دهد ... بعد به خودت می آیی میبینی شرایط عوض شده ، آدم ها
عوض شده اند ... دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست .
تغییرات بزرگ زندگی من با شب یلدا شروع شد . یک شروع آرام و یک چمدان کوچک و یک مسافر که تکه ای از وجودم را در دستش داشت .
شب یلدا ی امسال من ، یک تمرین بود ... تمرین برای جدا شدن ها ، رفتن ها ، نبودن ها ، تنهایی ها ... .
شب
یلدای امسال من ، کوتاه بود ... انگار که کوتاه ترین شب سال ... انقدر
کوتاه که به چشم بر هم زدنی ، صبح بود ... باید نگاه خیره ام را از چشم های
بسته اش میگرفتم ... اشک هایم را پاک میکردم ... میبوسیدمش ... خواهر
بزرگه میشدم و قبول میکردم که همه ی آدم ها یک روزی میروند .
+ آرامش این شب هایم : "کلیک"
و این شروع بزرگسالی است. انشالا که به سلامت باشند.
شروع سخت و بدی ست .
ممنون آنا :*
che poste delneshini bud...
bayad bavar kard ke hichvaght rahi jo tanhaii nabudeo nist...
آدما ساخته شدن واس رفتن .
انشاءالله که هرکجا هست. موفق و سلامت باشه
ممنون :)
جمله آخر:
همه آدم ها یک روز می روند....
به سلامت میره و انشالله که برگرده.باید برات این مهم باشه که هرجا هست حالش خوب باشه
"باید برات این مهم باشه که هرجا هست حالش خوب باشه "
این جمله رو انقدر این مدت برای خودم گفتم که شده جزئی از زندگیم .
adat mikonim... be bozorg shodan adat mikonim
* ramz nadaram ke :( khosoosie??
به طرز احمقانه ای ازش فرار می کردم .
+ خصوصی نیست عزیزم . برات میذارم .
بسلامتی برگرده مسافر عزیزت
متشکرم :)