-
47. از پراکنده ها
12 دی 1394 13:47
1- یار سفر کرده ام بازگشت و دل خواهر کوچکش را هم کلی شاد کرد . بماند که هنوز نتوانستم ببینمش اما همین که می دانم ، الان دارد همان سربی را تنفس می کند که من ، همین آرامم می کند . اصلن همین که می دانم اگر بخواهم ، یک ساعته به آغوشش می رسم ، آرام می شوم . 2- حس می کنم عمر وبلاگ نویسی من با "یه قطره حرف" سر آمده...
-
46. نفس های آخر تهران
7 دی 1394 19:35
تب کردم . همه اش ظرف 24 ساعت شد . طوری سرفه می کردم که انگار تمام محتویان دستگاه گوارش میخواهد از طریق دهانم بزند بیرون . اولش تشخیص بر آلودگی هوا بود ، 24ساعت بعد در حالی که از شدت تب هذیان می گفتم و توهم زده بودم که جنگ شده و سین دارد آرپیجی میزند ، رفتم مطب دکتر و بازهم تشخیص عفونت در اثر آلودگی هوا بود . آلودگی...
-
45. من از این شهر میرم
2 دی 1394 17:30
-
44. آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
2 دی 1394 14:58
شب یلدای امسال برای من چیزی نبود جز یک تمرین . تمرین برای شبی که چندان دور نیست . تمرینی برای شروع روزهای سخت و تنهایی های آینده . شب یلدای امسال من به جای هندوانه ، چمدان سرخی داشت ... به جای فال حافظ ، لیست بلندی از مایحتاج یک سفر چند روزه . چمدان جمع میکردم و لیست کارهای مربوط به سفرش را چک میکردم . یادش می انداختم...
-
43 .
28 آذر 1394 15:38
به برگه ی توی دستم نگاه می کنم . نه تنها به چیزی که حقِ واقعی ام بود نرسیدم بلکه از قبلی کمتر هم شده . از صبح پله ها را بالا پایین کرده ام . یک هفته ی تمام از دفتر مدیرهای مختلف دیدن کرده ام و حالا نه تنها به حقم نرسیده ام بلکه چیزی هم بدهکار شدم . مینشینم روی پله ی جلوی در یک ساختمان . عصبی ام و چون شانس خیلی خوبی...
-
42. من آبستن غم همه دختران جهانم
26 آذر 1394 08:51
ساعت سه ی صبح است . تکست میدهد که چرا بیداری ؟ جواب میدهم که غمگینم . بعد گوشی را خاموش میکنم و میگذارمش زیر تخت . حوصله ی توضیح دادن های صد من یک غاز را ندارم . دلم حرف زدن نمیخواهد . دلم امیدهای کاذب نمیخواهد . دلم حتی دیگر "درستش میکنیم" هم نمیخواهد . اصلا چه چیز را درست کنیم ؟ مگر میشود درستش کرد ؟ مگر...
-
41. قصه ی تکراریِ تکرار
21 آذر 1394 14:50
لیوان بزرگ قهوه را میگذارم روی میز . کتابی قطور روی میز افتاده و از بین صفحاتش مداد نوکی بنفشم بیرون زده است . خیره میشم به تقویم ته میز ... 21 آذر ماه ... 3 ماه از این فصل زرد و منفور گذشت . 3 ماه؟ چطور گذشت ؟ آبان را کجا بوده ام ؟ مهر را چه کرده ام ؟ آذر چطور انقدر سریع گذشت ؟ یک فصل را گذرانده ام . یک فصل که هر...
-
40.
17 آذر 1394 18:08
زوزه ی باد از درز پنجره ها می آید تو . پرده ها را آرام تکان می دهد . توی تخت جا به جا می شوم . حس می کنم الان است که یکی از پنجره ها رویم خراب شود . نور صفحه ی گوشی چشمم را می زند . به زور میبینم که چهار صبح است . تنم که از سرمای هوا مور مور می شود ، یادم می افتد که شب قبل با تاپ خوابیدم . دست می کشم زیر تخت . پلیور...
-
39. بیدار شدن تو رویاها ، سبکیه سنگین اینه*
8 آذر 1394 14:43
هفته ی اول : هوا گرگ و میش بود . سوز داشت . بیرون برف میومد . سردم بود . سوز هوا رو حس می کردم . حمله کردن به خونه مون . انگار مریض بودن . میخواستن بگیرنمون . میومدن سمت من . رفتم توی بالکن . هوا سوز داشت . میومدن سمتم . پرتشون می کردم پایین . از طبقه ی چهارم پرت میشدن پایین . تک تک . جیغ میزدن . هلشون میدادم و پرتشون...
-
38. رفیقم کجایی ... دقیقا کجایی ؟
4 آذر 1394 17:53
صبح بود . خیابان ها خلوت تر از همیشه بود . انگار که عالم را خواب برده باشد . پایم را که گذاشتم توی آزمایشگاه ، بوی شاش و خون توی بینی ام پیچید . مسئول عبوس آزمایشگاه بدون این که سرش را بالا بیاورد پرسید "قاعدگی نامنظم؟" ، گفتم بله و وقتی که از ناشتا بودنم مطمعن شد ، به سمت اتاقی رفت که درش نیمه باز بود ....
-
37. آنقدر سرد شدم ، از دهنت افتادم ...
28 آبان 1394 17:54
سرمای دم صبح از سنگ های کف آشپزخانه شروع می شود ، تا مغزم رسوخ میکند و بعد آرام آرام در نوک انگشت های دستم آرام می گیرد . انگشت هایم که حلقه میشود دور لیوان چای ، سردی دست هایم را به یادم می آورد . درست مثل همان روزی که گرمی دست های کسی ، سرمای انگشت هایم را لو داده بود . از لیوان چای بخار بلند می شود . همان قدر که از...
-
36. چرخه ی عشق های بی ثمر
19 آبان 1394 16:10
بدبختی های دنیا از جایی شروع میشود که آدم کسی را میخواهد و او کسی دیگر را . بدبختی ها زمانی به اوج میرسد که این چرخه به خودمان میرسد ، کسی را میخواهیم که هیچ تمایلی به ما ندارد و کسی میخواهدمان که هیچ تمایلی به او نداریم . شکست هامان درست از همین جا شروع می شود . از همین جایی که چرخه به ما می رسد و بین کسی که...
-
35. به تراویس
9 آبان 1394 15:59
وبلاگ تراویس بیکل ، جزو سه تا وبلاگ بوک مارکیِ که تقریبا روزی چند بار چکش می کنم . باهاش تو خیلی چیزا هم عقیده ام و تو یک سری موارد هم نه . من آدم روزانه نویسی خوندن نیستم اما باید قبول کرد که تراویس هم یک روزانه نویس عادی نیست . قلم خوبش و روایت داستان وارش به همرار دید جالبش به زندگی ، مشتاقم می کنه که پیگیر وبلاگش...
-
34.
8 آبان 1394 15:13
دارم فکر میکنم به خودمو روزی که ازین شهر میرم . قطعا جای خالیم حس نمیشه . اصلا جای خالی ای نمیمونه که حس بشه ! پاتوقی نداشتم که بخواد با نبودنم خالی بشه ... اتاق نیم وجبی هم حتما بعد از خارج شدنم از در خونه تبدیل به گل خونه ای میشه که بابا همیشه آرزشو داشت . لابد تا اون موقع فهمیده که دختر بی فکرش سیگار رو با سیگار...
-
33. قدیم ها همه چیز آسان تر بود
5 آبان 1394 19:28
زن پیاز بعدی را از توی گونی کنار دستش بر میدارد . میگذاردش روی تخته ی چوبی رو به رویش و همزمان که دارد دماغش را بالا می کشد ، با چاقوی بزرگ توی دستش سر و ته پیاز را جدا می کند . با مچ دستش ، زیر چشم هایش را پاک می کند . انگشت وسطی دست چپش را چند لحظه ی پیش بریده ، لکه ی خون از روی چسب زخم پیدا ست . پوست پیاز را جدا می...
-
32. عادت می کنیم
15 مهر 1394 10:51
کتاب جلد آبی* را توی دستم جا به جا می کنم . رسیده ام به فصل آخر . نمیخواهم بخوانم . نمیخواهم بخوانم و آخرش بفهمم که آرزو قید سهراب را زده . نمیخواهم قبول کنم که تسلیم دختر و مادرش شده است . کتاب جلد آبی را با همان فصل آخرِ نخوانده اش پرت می کنم روی تخت . صفحه ی گوشی روشن می شود و اسم غزاله می افتد روی موبایلم . صفحه ی...
-
31. فریدون مهربان است*
10 مهر 1394 17:39
فریدونُ از دو سال پیش یادمه . از وقتی که شهرکتاب سرکوچه ی مامان جون ، پرسنلشو عوض کرد و جای اون آقا بداخلاقه ی طبقه ی دوم ، فریدونِ مهربون رو گذاشت . از وقتی که یادم میومد آقا بداخلاقه با اون اخمای تو هم رفته ش وایمیستاد طبقه ی دوم و بین قفسه های کتاب راه میرفت . اولین تصویری که ازش دارن مال هشت سالگیمه ... اون موقع...
-
30. خنداننده ی برتر
2 مهر 1394 21:25
اگر مخاطب برنامه ی خندوانه باشید ، قطعا سجاد افشاریان را می شناسید . نویسنده ی برنامه ی خندوانه که یکی از شرکت کنندگان مسابقه ی "خنداننده ی برتر" هم هست . در مرحله ی اول مسابقه ی استندآپ کمدی یا خنداننده ی برتر ، اجرایی قوی از او دیده شد . او که با استفاده از شوخی با هموطنان شیرازی توانست مخاطبان زیادی را...
-
29. پادشاه فصل ها که نه ... همان پاییز
31 شهریور 1394 19:57
یک ساعت دیگر پاییز است . تابستان محبوبم با آن خورشید گرم و رنگ سبز پررنگش میرود . پاییز دوست نداشتنی دارد می آید و این را از نفس های عمیق و پشت سرهم خودم میفهمم . از آلرژی لعنتی که هرسال تمام پاییز را می آید و می چسبد به ریه هایم و از اسپریِ دارویی که باید یک هفته قبل از شروع پاییز تهیه اش کنم تا یک وقت از تنگی نفس...
-
28. August: Osage County
27 شهریور 1394 19:33
فیم "آگوست: اوسیج کانتی" فیلمی درام است که به ماجرای مفقود شدن پدر یک خانواده ی پرجمعیت آمریکایی می پردازد . فیلم از مصاحبه ی کاری بین "بورلی" و زنی شروع می شود که برای کار به خانه ی "وستون ها" آمده است . درست است که بازی خوب "سام شپرد" در نقش "بورلی وستون" تنها به...
-
27. زن های خانه دار
24 شهریور 1394 20:21
یک چیزهایی در فیلم ها و سریال های ایرانی شده است رُکن ثابت و هیچ وقت هم تغییر نمی کند . فرقی نمی کند که کارگردان اصغر فرهادی باشد یا یک جوان تازه کار . یک چیزهایی همیشه در فیلم ها و سریال ها ثابت است و انگار شده است بخشی از یک فرهنگ . جا افتاده است بین همه و هیچ کس هم قصد تغییرش را ندارد . یکی از همین نکاتی که بین اهل...
-
26.
22 شهریور 1394 18:22
ماری سیگارش را روشن می کند. تکیه اش را میدهد به لبه ی پشت بام . چشم هایش فرق دارد با چشم های ماری یک ماه پیش؛ غم دارد. سیگارش را میگیرد سمتم ، با سر میگویم که نمی کشم. پک های عمیقی میزند . آسمان قرمز است . روی پشت بام ساختمان بلندی ایستاده ایم و زل زده ایم به قرمز و نارنجی آسمان . ماری سعی می کند سکوت را بشکند . بین...
-
25. اندراحوالات نصفه بودنم !
20 شهریور 1394 19:40
نوشته های نصفه ی زیادی توی قسمت یادداشت های گوشی ام دارم . نت های مانده روی دیواره ی میز تحریرم نشانه ی کارهای نصفه یا انجام نشده است . سیب نیم خورده ی روی اُپن و پیتزای نصفه ی تو یخچال یا حتی کتاب نیمه خوانده شده ام که پرت شده است روی مبل دارند با حالت بدی به من دهن کجی میکنند . دارند با زبان بی زبان به من میفهمانند...
-
24. اسمش مریم بود
11 شهریور 1394 19:42
مریم برای من یک اسم بود . یک اسم که هرروز صبح می آمد روی نیمکت بغلی ام مینشست و ظهر ها هم یک راست میرفت خانه . تنها کسی بود از 35 نفر جمعیت کلاس انسانی ها که بغل دستی نداشت . صدایش فقط موقع پرسش های کلاسی در می آمد ، آن هم برای جواب دادن به سوال ها . مریم برای من یک اسم بود که بیست های میگرفت که از ده ها ما خیلی...
-
23. از نگاه بالکن طبقه ی چهار
3 شهریور 1394 19:13
این جا هم مینویسم ... یکم بیشتر و کوتاه تر .
-
22. کاش کف دستم کمی بیشتر چرک بود
30 مرداد 1394 07:40
پول ندارم . کل دیروز را با کمک ماشین حساب داشتم عدد و رقم بالا و پایین میکردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم گوشی جان را عوض کنم تا مهرماه پول ندارم . بعد از مهرماه هم باید قرض هایی را بدهم که برای تعویض گوشی جان زیر بارشان رفته ام . امروز هم از صبح مدام پیش خودم گفته ام "بخرم؟" یا...
-
21. Never expect anything from anybody
29 مرداد 1394 08:07
زود گریه میکردم . عادت داشتم که با هر بالای چشمت ابرویی بغض بشینه ته گلوم . بعد میدوییدم توی اتاقم و درو قفل میکردم روی خودم ... انقدر گریه میکردم تا همون طور با صورت اشکی خوابم میبرد . دلم زود میشکست ... فکر میکردم از غرور زیاده که دلم زود میشکنه . فکر میکردم چون مغرورم جنبه ی حرف شنیدن از کسی رو ندارم . بعد ها وقتی...
-
20. A girl walks home alone at night
25 مرداد 1394 13:28
فیلم "دختری که تنها به خانه میرود" قرار است یک فیلم ژانر وحشت باشد . فیلمی ترسناک درباره ی موضوع کلیشه ای عشق بین خون آشام و انسان . با این تفاوت که این بار ، این داستان کلیشه ای ترسناک-رمانتیک در ایران و در شهری به نام "شهر بد" رخ میدهد . کارگردان با تمام توان در تلاش بوده تا فضایی شبیه به شهرهای...
-
19. از اون دسته آدمام که میگن استادای مرد بهترن !
24 مرداد 1394 17:06
سر کلاس بُرینگ لیدی "س" میشینم رو به روی در و به بهانه ی گرما درو هم باز می کنم . بعد تمام مدت سه ساعت و نیمی که توی کلاسم زل میزنم به کلاس رو به رو که مستر "خ" استادشه و به اون همه خنده ی شاگرداش و مسخره بازیای خودش و کلاس شادش حسودیم میشه ! + پی نوشت : از اعماق قلبم اعتراف میکنم که مردا فقط به...
-
18. از خوشبختیام
23 مرداد 1394 20:18
خودمو از هیاهوی مهمونا و جیغ بچه ها که دارن بادکنک بازی می کنن ، جدا می کنم. میرم توی آشپزخونه و در گوشش میگم "کمک میخوای خاله؟" ، با لبخند میگه "میشه بسته های همبرگرُ باز کنی؟" . توی دلم میگم "آخه چرا نمیشه ؟ واس تو که انقدر خوبی همه چیز میشه" و میرم سراغ همبرگرای بسته بندی شده ......