یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

یه قطره حرف

انشاهایی که صفر گرفتند

24. اسمش مریم بود

مریم برای من یک اسم بود . یک اسم که هرروز صبح می آمد روی نیمکت بغلی ام مینشست و ظهر ها هم یک راست میرفت خانه . تنها کسی بود از 35 نفر جمعیت کلاس انسانی ها که بغل دستی نداشت . صدایش فقط موقع پرسش های کلاسی در می آمد ، آن هم برای جواب دادن به سوال ها . مریم برای من یک اسم بود که بیست های میگرفت که از ده ها ما خیلی درخشان تر بود . مریم برای همه مان یک اسم بود که موقع انظباط دادن همیشه آرامش و متانت و خانومی اش توی سرمان میخورد . مریم برایمان یک اسم بود ... یک صورت سفید و عینکی به بزرگی کل صورتش ... اندامی ظریف که گوشه ی نیمکت دومِ ردیف وسط کز میکرد و سرش رای توی کتابش فرو میبرد .
اردیبهشت ماه امسال بود که نیمکت دوم یک هفته ای خالی شد و جلوی اسم مریم توی لیست های حضور و غیاب "غ" های قرمز نشست . یک هفته شد دو هفته و هیچ کس چیزی از مریم نمیدانست . اردیبهشت شد خرداد و بلاخره کسی خبر آورد که مریم توی سرش توده های ریزِ خطرناک دارد . توده هایی که نمیشود از دستشان خلاص شد ... بخیه های مریم خوب نشده ، تیغ بعدی آن ها را پاره میکرد و توده ای دیگر تشکیل میشد . تومورهایی که دخترک ردیف وسط را کم کم از پا در آورد .
مریم برای همه مان فقط یک اسم بود ... اسمی که بالای برگه های امتحانی میخورد ... اسمی که در لیست نمرات ، بیست میگرفت ... اسمی که روی برگه ی حضور و غیاب ها صاحب "غ"های قرمز میشد و اسمی که حالا روی اعلامیه های تشیع جنازه با خط و فونت درشت نوشته میشود ... اسمی که روی سنگ بزرگ و سیاهی حکاکی میشود و لغب "مرحومه ی مغفوره" و "جوان ناکام" میگرد .

+ پی نوشت : کاش خاکش سرد باشد ... انقدری سرد که دل سوخته ی مادرش را زودتر آرام کند .



23. از نگاه بالکن طبقه ی چهار

این جا هم مینویسم ... یکم بیشتر و کوتاه تر .