من آدم خوبی نبودم . هیچ وقت خوب نبودم ... این تصور بقیه بود که از من یه آدم خوب ساخت ... ولی فقط تصور بود ... یه خیال خام !
من
از همون روزی دیگه خوب نبودم که وسط میدون توحید بغضم گرفت ... از همون
شبی که نشستم صندلی عقب ماشین و میون حرفای بقیه، هدفون چپوندم تو گوشم و
کل نیایش رو ریز ریز گریه کردم ... من از همون روزی بد شدم که آفتاب روی
سرم سنگینی کرد و آسمون شب ستاره هاشو ازم گرفت . از همون روزی بد شدم که
فهمیدم میشه عاشق کسی بود اما تو بغل کس دیگه ای خوابید ... از همون لحظه
ای که دلم خواست پنج-شیش تا پا قرض بگیرم و به سرعت جت از همه چیز فرار کنم
... از خودم ، از حسم ، از آدمایی که نمیخواستن باشم .
درمان من فرار
از خودم بود ... از خود خوبم ... من از همون لحظه ای بد شدم که از خودم
فرار کردم.
... :|
عاشق نوشته های محاوره ای هستم
ممنونم
خوشحال میشم داشته باشمتون:)
واین همه چیز را چگونه فهمیدی؟!
درود
امان ازین داستان عشق و هم آغوشی و ....
قالب بنفش چه شکلی میخوای حالا دخترم؟
امان آقا ... امان !
همون آبی اون بالا بنفش بشه ... من تا پایان عمر بنفش کننده رو دعا می کنم :))
توحید، سلینجر، هدفون! دیگه چه نکته مشترکی میتونه وجود داشته باشه آیا؟
همین سه تا هم خیلی عه به خدا ... کم پیش میاد در این حد نقطه ی مشترک !
خیلی هم خوب و دوست داشتنی هستی
متشکرم :)
هیچ انسانی خوب نیست.
هیچ انسانی بد نیست.
اینها صفتهایی مطلق هستند. باید خیلی با احتیاط از آنها استفاده کرد.
ببین تو رو خدا این پی نوشت رو از این پست حذف کن.من خیلی این پستت رو دوست دارم و بارها اومدم و خوندمش ولی این پی نوشت اصلا یه وصله ناجوره.اصلا یعنی چی به یه قاب بنفش احتیاج دارم ا ونم پایین پستی که یک دنیا احساس و غم و حس های عمیق انسانی توش موج میزنه.خوشگلم حذفش کن
اینم به خاطر تو . حذف شد :)
فدای تو خوشگلم
:)