دلم می خواست بوی کثافت بغضمو که هفت ماه پیش تو کوچه پس کوچه های میدون توحید ، دویید تو گلومو نگه دارم ... دلم می خواست بوی اشکای ساعت 12 شب تو اتوبان نیایشو نگه دارم ... دلم می خواست بوی اولین سیگارِ روی پشت بومِ خونه ی ماری رو که با بوی گوهِ غم و اشک قاطی شده بودو نگه دارم ... نگه دارم و هرشب برای خودم تکرارش کنم . تکرارش کنم که یادم نره یه "اون" ای هست توی این شهر که مال من نیست ... که مال منم نمیشه ... که تو هیچ کتاب و قانونی نیمده اما خب ، من که می دونم داشتنش حروم تر از نزوله ! کاش بوی اون شبای پیاده تو ولیعصر رو نگه می داشتم ... ذخیره ش می کردم که هروقت خواستم بگم "آآآآآخ ... ولیغصر عاااالیه" برای خودم تکرارش کنم و یادم بیاد که ولیعصر هم میتونه جهنم باشه اگه "اون"ی که باید نباشه !
کاش تکنولوژی پیشرفت کنه ... کاش بتونم بوی غروبای خونه ی مامان بزرگه رو ذخیره کنم و بفرستم واس خواهربزرگه که یه وقت دلش هوای غروبای دورهم بودنمونو نکنه . کاش تکنولوژی پیشرفت کنه که دیگه هیچ وقت واس این که خواهر بزرگه بوی بچه ها رو میده ، دلم تنگ نشه . کاش بتونم بوی قرمه سبزی که الان پیچیده توی خونه رو نگه دارم ... کاش یه روزی بیاد که هروقت و هرجا که دلم گرفت بوی چایی دارچینای مامانو برای خودم بذارم و یادم بیاد که تنها نیستم ... که یکی هست که هرچه قدرم بد بشم بازم واسم چایی دارچین و یه آغوش باز داره .
کاش زودتر تکنولوژی پیشرفت کنه .
دارم فکر میکنم به سالهای قبل. به اینکه چقدر زود قد کشیدی و اندوهت روز به روز بزرگتر شد.
کرگدن :((
همون جوری کن قدیم کسی فکر نمیکرد یه دستگاه کوچکی بیاد که با اون از این سر دنیا با اون سر دنیا حرف زد شاید یه روزی به اون تکنولوژی هم برسیم
فکرش رو بکن مزه اولین غذای مشترک با اولین دیدار به همراه بوی عطری که در اون لحظه فضا رو پر کرده ذخیره بشه و هر لحظه که دلت تنگ شد نگاش کنی، بوش کنی